امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

قدمت مبارک

     بهداد جانم، هشت ماهگیت، ماه جست و خیز و شادی تو برای کشف نقطه نقطه خونه و دست زدن به هر چیزی که برات جدید و جالبه هست. آفرین بهداد ، باریکلا بهداد. ماشاالله بهداد   ان شاالله هر قدمی که در زندگیت بر میداری به سلامتی شادی و خیر باشه پسر عزیزم قدمت رو چشمم. قدمت مبارک . اولین چهار دست و پا رفتن کامل هشت ماه و ١٢ روزگی - مصادف با دوشنبه ١٩تیر٩١ یاد گرفتن اولین سرسری در هشت ماه و ١٥ روزگی - مصادف با پنجشنبه ٢٢ تیر ٩١ اولین ایستادن به کمک مبل یا هر وسیله دیگه که خودت پا شدی و ایستادی  هشت ماه و سه هفتگی مصادف با چهارشنبه ٢٨ تیر ٩١    ...
31 تير 1391

باب اسفنجی

سلام بهداد گلی روزهای هشت ماهگیت رو داری پشت سر میگذاری . جالب اینه که تنها برنامه یا کارتونی که توجهت رو جلب می کنه و تو رو به وجد میاره آهنگ اول کارتون باب اسفنجی  هست. ما هم عاشق این کارتون شدیم . و تمام مدت شعر اول کارتون رو برات می خونیم. این هم از شعر باب اسفنجی، برات هم عکسش رو و هم شعرش رو می ذارم تا همیشه یادمون بمونه آماده اید بچه ها بله ناخدا اااااااااااااا نشنیدم صداتو نو بله ناخدا اااااااااااااااااااا اووووووووووووووووووووووووووو میاد پیشتون با خوشحالی ...............باب اسفنجی. باب اسفنجی عاشق آبه این توپولی ..............................باب اسفنجی . باب اسفنجی نداری...
30 تير 1391

گزارش سفر

  سلام بهدادی یه چند روزی تهران بودیم از دوشنبه تا شنبه(19 تا 24 تیر 1391).بهت گفته بودم که برگردیم خبرهای این سفر رو بهت می دم و تعریف می کنم که چه کار کردیم. اینم از گزارش این چند روز سفر :     سه شنبه ساعت یک بامداد رسیدیم منزل بابا جون اینا . از ساعت نه و نیم توی ماشین و جاده خوابیدی تا خود خونه باباجان اینا. ساعت دو و نیم هم رفتیم فردگاه استقبال مامان جان اینا .وقتی که   رسیدیم خونه بیدار شدی و وقتی هم که رفتیم فرودگاه بیدار موندی تا بابا اینا اومدند و دیدیشون و خیالت راحت شد و دیگه توی راه برگشت به خونه خوابت برد . رسیدیم خونه هر کاری کردم که بخوابی نشد. ما هم آوردیمت و با ...
29 تير 1391

تولد بابایی

سلام همسر عزیزم پدر فرزندم امروز روز خیلی قشنگیه. میدونی چرا؟ آخه امروز تو به دنیا اومدی و با اومدنت به این دنیا، دنیای منو قشنگتر کردی . از اینکه قدم رنجه کردی و به این دنیا پا گذاشتی ازت ممنونم. از مامان جونم هم ممنونم که گل قشنگی رو برام آورده که مراقبت از اونو به دست من سپرده . دستش درد نکنه. امیر جونی دوستت دارم و از ته قلبم برات بهترین ها رو آرزو میکنم .  امیدوارم که در تمام مراحل زندگی موفق باشی و بتونیم با هم به آرزوهای قشنگ زندگیمون جامه عمل بپوشونیم  . امیدوارم که در مسیر زندگی قشنگمون بتونم تکیه گاه و همراه و همسر خوبی برات باشم . این کیک هم از طرف بهدادی هستش تقدیم به بابایی گل &...
28 تير 1391

زود بر می گردیم...

  شازده پسر مامان    اینم از مدل نشستنت توی کالسکه که هر کی توی خیابون دیدت از خنده روده  بر شد.  قربون این خنده دار بازیات بشم من ن ن ن ن ن   بهداد توریست   سلام بهدادی یه چند روز میخوایم بریم پیش مامان جون اینا. باباجون و مامان جون دارند از مکه بر می گردند و ما داریم مییریم استقبالشون. کارم خیلی زیاده. کلی وسایل باید جمع کنم . خونه رو تر و تمیز و مرتب کنم و ناهار درست کنم . لباسها رو اتو کنم  و تو رو حمام کنم و وسایل سه تامون رو جمع و جور کنم و ببندم . خیاطی کنم و  از همه سخت تر هم ...
19 تير 1391

مو قشنگ

  صبح که از خواب بیدار شد  رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "  و موهاشو بافت و روز خوبی داشت! فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم!  امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود  "اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد ! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!   همه چیز به نگاه تو بر میگرده ! هر کسی داره با زندگیش می...
18 تير 1391

روزهای 8 ماهگی بهدادی

  سلام کوچولوی دوست داشتنی من بهداد جانم این روزها  اولین روزهای تابستونی هست که شما در منزل ما هستی و پیش مایی . این اولین روزهای تابستان عمرت مبارک . اولین بار توی عمرت هست که داری روزهای تابستون رو تجربه می کنی . از خدای مهربونمون می خواهیم که به تو گل قشنگمون عمر طولانی بده تا تو بتونی 100 تا تابستون دیگه رو هم تجربه کنی. الان روزهای هفته اول هشت ماهگیت رو داری پشت سر میگذاری . روزهای آروم و قشنگیه . مخصوصا این که هوای اینجا به قدری لطیف و خنک و بهاری شده که اصلا نمیتونیم باور کنیم که تابستون شده . روزها حسابی بارون میاد و خنک هست . شبها هم  سرده و در و پنجره ها رو می بیندیم و با پتو می خوابیم . لباسها...
16 تير 1391

کقشدوزک

  کفشدوزک            کفشدوزک کوچولو حسابی غصه داره چون که برای دوختن دیگه کفشی نداره سوزنشو گذاشته کنار گل تو باغچه کاشکی براش بیارن یه لنگه کفش کهنه نخهاشو قیچی کرده تا که باشه آماده وقتی کفشی نداره نخها چه سودی داره از اون دورا میادش انگار صدای خش خش داره میاد هزارپا با یه بغچه رو دوشش تو بغچه اش گذاشته هزار تا کفش پاره حالا دیگه کفشدوزک هیچ غصه ای نداره     مهمونی    ...
14 تير 1391

چاقاله

  چاقاله   چاقاله یه دونه ماهی تو حوض خونه داره اسم هم براش گذاشته به اون می گه ستاره   هر روز می ره یه ساعت کنار حوض می شینه تو آسمون این حوض ستاره رو می بینه حرف می زنه می خنده آب روی اون می پاشه دلش می خواد همیشه پیش ستاره باشه مواظبه که یک وقت گربه اونو نگیره کلاغ نیاد سراغش بترسه و بمیره به اون می گه:« عزیزم! غصه نخور تو دنیا یه روز خودم از این حوض می برمت به دریا»   ...
14 تير 1391